اگر بهتر نمیدانستید، فکر میکردید با یکی از آن پرداختها در ورزشهای خونی، شاید وزنکشی، برخورد کردهاید. هی، طرفداران ورزش، قتل عام را از دست ندهید!
اما این شبکه NHL بود، صبح شنبه، زیرا بعداً در آن روز Maple Leafs با رنجرز در تورنتو بازی می کرد، بنابراین وعده تبلیغاتی رایان ریوز، بازیکن حرفه ای، که اکنون با ششمین تیم NHL خود، در برابر تماس اخیر مشت های رنجر، مشت می شود. -up Matt Rempe برای بوی خون در هوا و روی هوا ساخته شده است.
ریوز، در مصاحبه ای که روز قبل انجام شد، گفت که او آماده است تا روز بعد با Rempe مبارزه کند، گویی این بخشی از برنامه درسی است. بیا و بگیرش!
هیچ مدرکی ارائه نشده بود – احتمالاً چون هیچ کدام وجود نداشت – دال بر اینکه Rempe و Reaves تا به حال در برابر یکدیگر بازی کرده اند، بنابراین هیچ خصومتی از قبل وجود نداشت. این یک پرتاب بیاساس و احمقانه در حیاط مدرسه بود، و NHLN تصمیم گرفته بود که با مشتهای گره کرده، به هم زدن احشاییترین شربت در رسانهها و طرفداران بپیوندد.
بنابراین در سال 2024، NHL که تا حد زیادی به یک بازی سرعتی و مهارتی تبدیل شده است، هنوز نمی تواند سنت نئاندرتالی خود را که اغلب انسان ها را به زوال عصبی تنزل می دهد، متزلزل کند.
علیرغم شواهد فزاینده ای که نشان می دهد زندگی بازیکنان هاکی ویران شده است – از جمله مرگ زودهنگام و خودکشی به دلیل CTE – کمیسر NHL، گری بتمن، در مبارزه! مبارزه کردن! مبارزه!، مسیر پوپولیستی و سودمند برای کسب و کار، چنین شواهدی را به عنوان هیستری رسانه ای رد کرده است، بنابراین بیشتر یک موضوع روابط عمومی است تا انسانی.
با این حال، اگر بخواهیم زندگی پس از هاکی «اجراهای» حرفه ای را دنبال کنیم، میتوانیم بپرسیم که چرا هنوز در فهرستهای حرفهای جایی برای چنین چیزی وجود دارد.
بسیاری از طرفداران هاکی پاگ حرفه ای به نام باب پروبرت را به یاد می آورند، شخصیت شروری که در دهه 1990 در دیترویت و شیکاگو بازی می کرد و به سرش مشت می خورد.
پس از مرگ ناگهانی او در 45 سالگی، همسرش مشکوک بود که سالها تجارت مشت به سر او مربوط است. او مغز خود را برای معاینه فشرده توسط دانشکده پزشکی دانشگاه بوستون اهدا کرد که متوجه شد. پروبرت از یک بیماری دژنراتیو مغزی به نام انسفالوپاتی تروماتیک مزمن یا CTE رنج می برد، وضعیتی که در بین بازیکنان سابق NFL و بوکسورها نیز رایج است و مبارزان MMA نیز در صف هستند.
یا نتیجه گیری BU نتیجه هیستریک رسانه ای بود؟
NHLers Dead by-35 که از CTE رنج می بردند عبارتند از درک بوگارد، یک “اجرا کننده” که برای مدت کوتاهی برای رنجرز بازی کرد، استیو مونتادور و مرد سرسخت کاناکز، ریک ریپین که در 27 سالگی خودکشی کرد.
زندگی کوتاه مونتادور پس از بازی برای شش تیم NHL جهنمی طاقتفرسا بود زیرا او نمیتوانست صدایی بیش از یک زمزمه تحمل کند و به ندرت اتاقش را ترک میکرد. مونتادور یک مبارز مشتاق درون بازی بود، زیرا بدون درافت، هر کاری را که لازم بود انجام داد.
اما هی، ریوز و ریمپ، بدون هیچ دلیل معقولی فراتر از تقاضای عمومی، روز شنبه آن را دریافت کردند و طبق شرح شغلشان به سر یکدیگر مشت زدند.
فرصت های بسیار زیادی برای انجام کارهای بسیار بهتر وجود داشته که تا حدودی بهتر انجام نشده است.
محمد علی در میانسالی مثل بوکسورهای بیشماری که میلرزید و زمزمه میکرد، یک آدم بینظم بود. اما زمانی که بزرگترین توانمند و برشدهنده علی (او همیشه یک برش بزرگ انجام میداد)، دان کینگ، بسیار مراقب بود که اختلال عصبی علی را بهعنوان «بیماری پارکینسون» معرفی کند، یک بیماری طبیعی.
اما این مزخرف بود. علی از سندرم پارکینسون رنج می برد که علائم بیماری پارکینسون را شبیه سازی می کند. وضعیت علی به نام زوال عقل یا زوال عقل نیز شناخته میشود، CTE که در اثر ضربههای مکرر به سر ایجاد میشود.
و فراتر از همه موارد بالا، یک ناله خودخواهانه: به عنوان یک طرفدار مادام العمر NHL فکر می کردم زمانی گذشته است که مجبور شدم جنگ را به عنوان چیزی که از هاکی متنفر به عنوان جوهره بازی درک می کردند، منطقی یا نادیده بگیرم. “به دعوا رفتم و یک بازی هاکی شروع شد.” هه، هه
آن بخش از بازی در حال محو شدن عمیق بود – و نه یک لحظه خیلی زود. اما صبح شنبه، حتی شبکه NHL نیز مشتاق بود تا NHL را به عنوان ورزشی بازگرداند که در خدمت به کسب و کار خشنود کردن هواداران و رسانههای تشنهی خون، به غولها پاداش میدهد.
و هر دو تیم پس از جدال اجباری برای نشان دادن رضایت خود با چوب به تخته ها سیلی زدند. بالاخره سر رزمنده ها مال آنها نبود.
اینطور بیان کنید: اگر هدف ضربه زدن به سر حریفان با مشت نبود، بازیکنان به خاطر اشتیاقشان برای «دستکش انداختن» تحسین نمیشدند. به عنوان یک موضوع ورزش متمدن و همچنین حوادث فزاینده CTE، آنها برای اینکه دستکش های خود را برای کاهش ضربات به دست نگذارند مجازات می شوند.
Volpe اصول را یاد می گیرد
این هفته خواندیم که یانکیها آنتونی ولپ را تشویق میکنند تا برای ایجاد ضربههای درایو بیشتر در خط حرکت کند و از تلاش برای ضربه زدن به توپ دست بردارد، زیرا گاه به گاه حریف ارزشی نداشت. – میانگین ضربه زدن .209 با 167 ضربه.
اما چگونه ده ها هزار نفر از طرفداران یانکی ها تا ماه اوت این را می دانستند در حالی که یانکس ماه ها بعد متوجه این موضوع شدند؟
چه کسی می داند، به زودی تیم ها متوجه خواهند شد که دویدن تا پایگاه اول مزایای خود را دارد.
اگر NBA وقتی از ABA کپی میکرد تا شوتهای 3 امتیازی ایجاد کند، میدانست که 50 درصد از تلاشهای زمینی معمولاً تلاشهای 3 امتیازی هستند، آیا حتی یک شوت 3 امتیازی وجود دارد؟
در سه بازی اخیر نیکس و نتس، بازیهایی را تماشا کردیم که چیزی بهتر از تلاش برای گلزنی از فضای بیرونی نبود.
در سهشنبه گذشته در باخت مقابل پلیکانز، 83 تلاش نیکز شامل 46 ضربه 3 امتیازی – 55 درصد 3 امتیازی بود.
سپس، در پیروزی نیکز بر کاوالیرز در روز یکشنبه، کلیولند 44 ضربه 3 از میان 87 شوت زمینی خود انجام داد – 51 درصد.
سپس نتز در روز دوشنبه به گریزلیز باخت و 42 شوت 3 – 51 درصد – از بین 78 شوت زمینی خود را به ثمر رساند.
اما اگر این “تکامل” بسکتبال مایل و تایید شده NBA باشد، حدس میزنم که ما باید آن را دوست داشته باشیم یا آن را ترک کنیم.
کلارک، ماراویچ را نمی توان مقایسه کرد
شکی نیست که کیتلین کلارک از آیووا بازیکنی خارقالعاده است که شایسته تحسین مستقل است.
اما این مقایسه بیاهمیت کل امتیازات با پیت ماراویچ، مورد دیگری از رسانههای مدرن، بهویژه تلویزیون است که ترجیح میدهند زمینههای مهم را به عنوان بیاهمیت نادیده بگیرند.
بنابراین، فقط برای شروع، باید این واقعیت را نادیده بگیریم که 509 پرتاب 3 امتیازی کلارک در طول چهار سال در مقابل 0 ماراویچ در طول سه فصل، زیرا دانشجویان سال اول در زمانی که ماراویچ برای LSU بازی می کرد و هنوز شوت های 3 امتیازی وجود نداشت، واجد شرایط نبودند.
متاسفم، اما نمی توانم این کار را انجام دهم. سلام، من هرگز یک بار تلفن همراه خود را به جای تلفن های همراه اشتباه نگرفتم. برو شکل
راه حل توفان دادگاه؟ یک شکست ممکن است این کار را انجام دهد، نه؟
ما در سالی به آن نقطه می رسیم که واقعاً دلتنگ دکتر امریک هستیم.
اگر قصد گاس جانسون برای ربودن کانون توجه اوهایو در سنت آیووا از کیتلین کلارک، یکشنبه در فاکس، با تأثیرات صوتی شفاف خود از جمله تماس های غرغر و سایر هیجانات غیرطبیعی بود، تقریباً موفق می شد.
خواننده توماس وارگا می نویسد که او دویدن را از سر گرفته است: “اما آیا باید شمال-جنوب، شرق-غرب بدوم یا فقط در سراشیبی؟” این به شما بستگی دارد، تام، اما تحلیلگران NBC، در طول بازی های المپیک زمستانی بعدی، از اسکی در سراشیبی به عنوان «اسکی در سراشیبی، سراشیبی» یاد خواهند کرد.