همسر بیمار لاعلاج من به من خیانت می کند – می خواهم بروم اما نمی توانم



ابی عزیز: من و همسرم 25 سال است که همدیگر را می شناسیم. ما پنج سال پیش ازدواج کردیم. در آن زمان دو بار در ماه 500 مایل رفت و برگشت برای ملاقات فرزندانم از ازدواج اولم انجام می دادم. من دیوانه او بودم و هنوز هم هستم.

با این حال، دو سال پیش، همسرم به یک رابطه عاشقانه طولانی مدت با مرد متاهلی که دو فرزند دارد اعتراف کرد. او همچنین اعتراف کرد که منتظر بود تا او همسرش را ترک کند و او منتظر بود تا من را ترک کند قبل از نقل مکان و در نهایت دور شدن با هم و شاید ازدواج.

مدت کوتاهی پس از انتشار این خبر، او به شدت بیمار شد. او نیاز به مراقبت 24 ساعته دارد و من در کنارش بودم و سلامتش را زیر نظر داشتم و فشار خونش را اندازه گرفتم. او یک بار در بیمارستان خط صاف کرد و اگر من در آن زمان در اتاق نبودم، او می مرد.

همسرم از دادن هیچ جزئیاتی در مورد این رابطه امتناع می ورزد. نشانه هایی وجود دارد مبنی بر اینکه ممکن است هنوز با او در تماس باشد و فکر می کنم همسرش باید بداند. او با این پیشنهاد دچار هیستریک می شود که فشار خون او را به طرز خطرناکی بالا می برد. احساس می کنم در دام افتاده ام. من می ترسم که اگر او را ترک کنم، او کسی را نداشته باشد که از او مراقبت کند و ممکن است بمیرد. شما چه توصیه ای دارید؟ – عمیق در درام در کالیفرنیا

دیپ عزیز: شما بیشتر از آنچه می خواهید گرفتار نیستید. ازدواج بدون اعتماد ممکن نیست. اگر همسرتان واقعاً از رابطه خود پشیمان بود، همه چیز را به شما می گفت.

از آنجا که فکر می کنید ممکن است او هنوز با معشوقش در تماس باشد، و با توجه به اینکه او از پاک شدن خودداری می کند، این موضوع را با یک وکیل در میان بگذارید که می تواند به شما توضیح دهد که اگر بعد از پنج سال او را طلاق دهید، چه مسئولیتی خواهید داشت. از ازدواج در این شرایط نباید مجبور شوید که مراقب او باشید.

ابی عزیز: من و نوه 11 ساله ام، “لوکاس” بسیار صمیمی هستیم. مادرش (دخترم) به من اجازه داد هر زمانی که بخواهم او را داشته باشم. حتی او را با خودم به تعطیلات می بردم. هنگامی که او به کلاس اول می رفت، مادرش به من اطلاع داد که به بازپروری می رود، بنابراین او شروع به زندگی با من کرد. لوکاس اکنون در کلاس ششم است و دوباره با مادرش زندگی می کند.

دخترم دو پسر دیگر دارد و با پدرشان زندگی می کند. پدر لوکاس در زندگی او نیست. من همیشه در کنار او بودم. او مادر بدی نیست، اما لوکاس دوست ندارد با او زندگی کند. دخترم اکنون قصد دارد 40 دقیقه دورتر شود و لوکاس را به مدرسه جدید منتقل کند. من خیلی نگران او هستم. من دلیلی هستم که او زندگی اجتماعی دارد. او پنج سال است که در پیشاهنگی با همین پسرها بوده است. من چه کار کنم؟ بگذار برود؟ – در کنار خودم در کارولینای جنوبی

عزیز در کنار خودم: اگر نتوانید دخترتان را متقاعد کنید که موافقت کند تا لوکاس با شما بماند تا بتواند با گروه همسالانش از نظر اجتماعی فعال بماند، فکر می کنم چاره ای ندارید جز اینکه او را رها کنید. کلاس های ششم و هفتم زمان دشواری برای کودک برای شروع مدرسه جدید است زیرا معمولاً تا آن زمان دسته ها تشکیل شده اند. شما یک پدربزرگ و مادربزرگ دلسوز هستید و برای شما آرزوی موفقیت دارم. کمپین را از همین الان شروع کنید.

ابی عزیز توسط ابیگیل ون بورن، معروف به جین فیلیپس نوشته شده است و توسط مادرش، پائولین فیلیپس، تاسیس شد. با ابی عزیز در http://www.DearAbby.com یا صندوق پستی 69440, Los Angeles, CA 90069 تماس بگیرید.



منبع

sitemap