اسماعیلی: شعر فاطمی، مظلوم دیروز و امروز تاریخ است/قله‌های ادبی که شعر فاطمی گفتند



گزارش آنا از نشست ادبی «بانوی شهید»؛

رضا اسماعیلی، شاعر و پژوهشگر ادبی گفت: شعر فاطمی، مظلوم دیروز و امروز تاریخ است زیر به درستی نمی‌دانیم اولین فاطمی سروده فارسی متعلق به کدام شاعر است.

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، نشست ادبی «بانوی شهید» به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرای مرضیه (س) شامگاه جمعه ۲۴ آذر ماه با حضور جمعی از اهالی ادب حوزه ایران فرهنگی  علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکایی، رضا اسماعیلی، صادق رحمانی، ایرج قنبری، بلرام شکلا، سید مسعود علوی تبار، محمد علی یوسفی، سید حکیم بینش، علیرضا حکمتی، فاطمه ناظری، سارا عبداللهی، صبا فیروزی، و ساعده موافق با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار و بداهه نویسی علی پیران برگزار شد.

در ابتدای این نشست رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر ادبی در سخنانی تحت عنوان «شعر فاطمی، مظلوم دیروز و امروز تاریخ» بیان داشت: در پیشینه و دیرینه‌شناسی شعر فاطمی از گذشته‌های دور تا امروز، نتیجه‌ای که فراچنگ می‌آوریم این است که شعر فاطمی، مظلوم دیروز و امروز تاریخ است. این حقیقتی غیرقابل انکار است که کارنامه و شناسنامه شعر فاطمی در هاله‌ای از ابهام، و آمیخته به اوهام است. به همین علت در پاسخ این سؤال که «اولین سروده فاطمی متعلق به چه شاعری است؟»، انگشت حیرت به دهان می‌گیریم و جواب را در لفافه‌ای از «شاید و، اما و اگر…» می‌پیچیم؛ زیرا به راستی و درستی و به یقین نمی‌دانیم اولین فاطمی سروده فارسی متعلق به کدام شاعر است: دقیقی طوسی، کسایی مروزی، غضایری رازی، یا شاعری دیگر…؟ زیرا هیچ‌گونه اتفاق نظری بین پژوهشگران این حوزه و عرصه وجود ندارد و رأی و نظر آنان به جای وفاق بر محور خلاف می‌گردد.

اسماعیلی ادامه داد: از نکته فوق که بگذریم، اگر بخواهیم از نامدارترین شاعرانی که به گردن شعر فاطمی حق دارند نام ببریم، باید چشم‌ها را به دیدن قله‌های بزرگی، چون ناصر خسرو، سنایی و عطار نیشابوری دعوت کنیم که در این حوزه آثار و اشعاری فاخر و ارجمند دارند. اغلب پژوهشگران شعر آیینی بر این دقیقه اتفاق نظر دارند که شعر فاطمی قامت و قدمتی هزار و ۱۰۰ ساله دارد. تاریخ تولد شعر آیینی فارسی که بیشتر سبقه و صبغه شیعی دارد به سده چهارم و دوران حکومت «آل بویه» برمی‌گردد. حال سؤال این است که چرا با وجود حیات هزار و ۱۰۰ ساله، شعر فاطمی جثه‌ای این چنین نحیف و ظریف دارد؟!

این پژوهشگر ادبی تصریح کرد: این نقیصه به عدم ثبت مکتوب شعر‌ها به علت تنگنا‌های سیاسی، و خط قرمز‌های جاهلانه و متعصبانه دوران ماضی برمی‌گردد. به دورانی که به علت حاکمیت دولت‌های غیرشیعی، شاعرانی که به ستایش خاندان رسالت (علیهم السلام) زبان می‌گشودند مورد شکنجه و آزار قرار می‌گرفتند. این سخت‌گیری در مورد شعر فاطمی و علوی بیشتر بود. به خاطر وجود این تنگنا‌های سیاسی، شاعران ستایشگر اهل بیت (ع)، ناگزیر به تقیه و پنهان‌کاری بودند. مضاف بر اینکه در عصر خلافت امویان، به علت نفوذ زبان و ادبیات عربی در گستره سرزمین ایران، شاعران به زبان عربی شعر می‌گفتند؛ شعر‌هایی که از بین رفته و هیچ نام و نشانی از شاعرانشان در تاریخ ادبیات برجای نمانده است؛ به همین خاطر است که تا پیش از سده چهارم، به ندرت می‌توان شعری در مدح و منقبت خاندان رسالت به زبان فارسی یافت.

وی اظهار داشت: مظلومیت شعر فاطمی در عصر حاضر نیز کمتر از دوران ماضی نیست. غیر از دهه اول انقلاب که شعر دینی و آیینی ما امتزاجی همگون و هماهنگ با ذات حماسی انقلاب و سیمایی پر افتخار و درخشان داشت، در دهه‌های اخیر، به خاطر افراط در پرداختن به موضوع و غفلت از موضع -برخلاف رشد کمی- شاهد افت و افول کیفی و مضمونی شعر فاطمی هستیم.

در پایان باهم شاعران به شعرخوانی پرداختند که برخی از آن‌ها را با هم مرور می‌کنیم:

علیرضا قزوه

نه مثل ساره‌ای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت، زهرا!
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه‌ی تطهیری، شبیه سوره‌ی «اعطینا»
شناسنامه‌ی تو صبح است، پدر؛ تبسم و مادر؛ نور
سلامِ ما به تو‌ای باران، درودِ ما به تو‌ای دریا
کبودِ شعله ور آبی! سپیده طلعتِ مهتابی
به خون نشستن تو امروز، به گُل نشستنِ تو فردا
مگر که آب وضوی تو، ز چشمه سارِ فدک باشد
وگرنه راه نخواهی برد، به کربلا و به عاشورا.

صادق رحمانی
شب، سکوت است و بازتاب غمت، آسمان آسمان بیابان است
مرگ در کوچه می‌وزد امشب، باز تنهایی ات پریشان است
کاسه‌های گرسنه می‌آیند، کودکانی یتیم و بغض آلود
دست‌هایت پُر است از ایمان، سفره، امّا گرسنه نان است
شانه‌هایت پرنده زخمند، در فضای کدورتی جاری
در نگاهت ستاره‌ای پنهان، پشت اعماق درد سوزان است
هفت پشت فرشتگان لرزید، از صدای شکستن بالت
بازوان نحیفت،‌ای بانو، تکیه گاه عصای ایمان است
پشت احساس گرم نخلستان، بوی مردی غریب می‌آید
عطر زخم شقیقه‌اش گویی، بوی تاریخ رنج انسان است
کوفه در کوفه بی‌وفایی را، با شکوه شکسته تاب آورد
با سکوتی که در مناجاتش، حزن داوودی نیستان است

رضا اسماعیلی

بانـوی نور! مادر آیینه‌هــا، سلام
روشن‌ترین تبسم نور خدا، سلام‌ای کوثـر کبود خدا، بــا سه آیه آه
از ما به زخم‌های کبود شما، سلام
حُزن غریب پنجره‌هــا در غروب نور‌ای خواهش همیشه‌ی آیینه‌ها، سلام‌ای مـاه سرخ گمشده در ناکجای خاک
بر رَدّپای نور تو در ناکجا، سلام
غمگین‌ترین پرنده‌ی سیّاره‌ی بقیع
بال و پر شکسته‌ی روح تو را، سلام‌ای باغبان دلشده‌ی لاله‌های سرخ‌ای وارث حماسه‌ی کرب و بـلا، سلام‌ای روح سبز بندگی و حُجت خدا
از ما به روح سبز شما، تـا خدا سلام.

فاطمه ناظری

کبوتر زخمی پرپر، مزارش
تمام اشک پیغمبر مزارش
شب دفنش فرشته اشک می‌ریخت
و مولا بوسه می‌زد بر مزارش.

سید حکیم بینش

اگر گرفته دلت مثل من بهانۀ ماه
بیا شبیه پلنگی در آستانۀ ماه
تو پای ثابت این تکیه خانه‌ها باش و
به این نشانی روشن بیا به خانۀ ماه
در شکستۀ چوبی، محلۀ هاشم
دری که خاطره گوید از آن یگانۀ ماه
در مقاوم چوبی که استقامت کرد
برای حفظ سند‌های محرمانۀ ماه
دری که مبدأ تاریخ درد‌های شماست
گریست بعد شکستن سرش به شانۀ ماه
از او بپرس خبر را که شاهد عینی است
از او که خون به جگر دارد از زمانۀ ماه
از او بپرس که همپای عرش لرزیده است
به وقت خطبۀ غرا و قاطعانۀ ماه
از او بپرس گمان می‌کنی نمی‌داند
کجاست مرقد پر نور و بی نشانۀ ماه

محمد علی یوسفی

در هر فراز و پیچ و خم، من با تو می‌مانم
از هر کجا تا هر قدم، من با تو می‌مانم
من با تو هستم هر زمان، هر لحظه، در هر جا
هر شامگاه و صبحدم، من با تو می‌مانم
حتی اگر تنها شوی؛ “تنهاترین سردار”
حتی اگر تنها شوم، من با تو می‌مانم
من با تو خوشحالم، تو با من شادمان هستی
حتی اگر با درد و غم، من با تو می‌مانم
باران که می‌بارد، تو می‌آیی، بمان با من
باران نبارد باز هم، من با تو می‌مانم
از خاطر خود می‌برم، وقتی تو می‌آیی
درد دلم را دم به دم، من با تو می‌مانم
من با تو می‌مانم، همیشه، هرکجا، هر دم
هم در وجود و در عدم، من با تو می‌مانم
من می‌روم بی تو، بمان با یاد من، تنها
در یاد تو من با توام، من با تو می‌مانم
من می‌روم بی تو، خداحافظ پسر عمو
در پاسداری از حرم، من با تو می‌مانم.
علیرضا حکمتی‌ای عابر پس کوچه‌های درد!‌ای هم نفس با لحظه‌های زرد!‌ای خوب! آیا هیچ می‌دانی؟
اندوه چشمانت چه با ما کرد؟
هر چند تقدیر نگاهت بود.
این زخم و باران و فصول سرد.
اما زمین لرزید. وقتی که
بشکست پهلوی تو را نامرد
بانو! زمین است و همیشه رنگ
بانو! زمین است و همیشه درد
تقصیر انسان است این …، اما با این گنه فردا چه خواهد کرد؟.

صبا فیروزی

از روز ازل وآله و سرگردانیم
از راز تو مادر، همگی حیرانیم
ما لایق بوسه بر مزارت نشدیم
هر لحظه برای غربتت گریانیم

sitemap